۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

مجاهد شهید هوشنگ منتظرالظهور


فردا، وقتی که اولین گلوله به سینه‌ام خورد، خونم را بر چهره‌ام خواهم زد تا پس از مرگ اگر زرد‌رو شده باشم، فکر نکنند از ترس بوده
اینان دل به دریا افکنانند
به پای دارنده آتشها
زندگانی پیشاپیش مرگ
دوشادوش مرگ
همواره زنده از آن سپس که با مرگ
همواره بدان نام که زیسته بودند
هــوشـنگ منتظرالظهور در سال‌۱۳۳۲در خانواده‌یی متوسط در تهران متولد شد. خانواده او از اهالی سده اصفهان (همایونشهر) بودند، اما، پدرش در تهران، به باغبانی و کارگری در شهرداری اشتغال داشت. در سال۴۹، هنگامی که پدرش بازنشسته شد، هوشنگ همراه خانواده‌اش به‌اصفهان رفت و در آنجا دیپلم متوسطه خود را در رشته طبیعی گرفت و در کنکور سراسری در رشته زبان آلمانی در دانشگاه تهران پذیرفته شد.
هوشنگ برای آن‌که مخارج تحصیلات خود را تأمین کند، روزها به‌ دانشگاه می‌رفـت و شـبها به‌کار تاکسیرانی می‌پـرداخت، از‌ جمله به‌دلیل همین مشکلات مالی بود که او تحصیلاتش را در دانشگاه تهران ناتمام گذاشت و به اصفهان بازگشت.
در سـال‌ ۱۳۵۲، مجاهد قهرمان هوشنگ منتظرالظهور در دانشـگاه اصفهان در رشته تاریخ و علوم تربیتی پذیرفته شد. در همین زمان او در مسابقات کشتی فرنگی به‌مقام قهرمانی ایران رسید و برای اولین بار در وزن ۸۲کیلو گرم به‌همراه تیم ملی ایران در بازیهای المپیک ۱۹۷۶مونترآل شرکت کرد.
هوشنگ یک‌سال بعد در مســابقـات قهـرمانی دانشجویان جهان در صوفیه بلغارستان شرکت کرد. پس‌ از بازگشت از صوفیه به سربازی رفت. این ایام با اوجگیری تظاهرات مردم در‌ جریان قیام ضد‌سلطنتی مصادف بود، هوشنگ که افسر وظیفه در سپاه‌دانش بود، با ‌لباس و درجه نظامی در شبهایی که حکومت نظامی برقرار بود، مجروحان و افراد تحت تعقیب را نجات می‌داد و جا‌به‌جا می‌کرد.
پس‌ از سرنگونی رژیم شاه، هوشنگ به‌عنوان مربی ورزش در دانشگاه اصفهان مشغول به‌کار شد. به‌دلیل محبوبیتی که بین دانشجویان داشت و صلاحیتهایی که از خود نشان داد، به‌عنوان مدیرکل تربیت‌بدنی دانشگاه اصفهان انتخاب شد. در این سمت او همیشه یار‌ و‌ یاور ورزشکاران و دانشجویان بود.
یکی از قهرمانان کشتی ایران و از یاران منتظرالظهور، در این‌باره می‌گوید:
«یک روز تیم فوتبال دانشگاه اصفهان در زمین فوتبال دانشگاه مشغول تمرین بود. در دورانی که رژیم به‌ بهانه انقلاب فرهنگی، دانشگاه را تعطیل کرده بود و آنجا را در ‌اختیار بسیج و جنگ ضد‌میهنی قرار داده بود، زهرایی، معاون وقت دانشگاه اصفهان، تعدادی از زنان پاسداران و خانواده‌های عوامل رژیم را به‌سالن غذاخوری دانشگاه آورده بود تا برای جبهه‌های جنگ ضدمیهنی بافندگی و خیاطی کنند. او به‌محض دیدن تمرین فوتبالیستها، به‌زمین فوتبال می‌آید و خطاب به باز یکنان شروع به فحاشی می‌کند.
ورزشکاران که به‌شدت از برخوردهای او ناراحت شده بودند، او را گرفته و به‌محل تربیت‌بدنی دانشگاه، نزد منتظرالظهور می‌آورند و به‌ او می‌گویند "اگر راست می‌گویی الآن فحش بده"! زهرایی مزدور، با‌بی‌شرمی شروع به‌فحش دادن به‌فوتبالیستها می‌کند. هوشنگ که وقاحت معاون دانشگاه را می‌بیند، بدون توجه به‌خطرات جانی و شغلی که این کار برایش داشت، به‌دهان آن مزدور می‌کوبد و وی را نقش بر ‌زمین می‌کند. بعد‌ از آن بود که هوشـــنگ به‌مدت یک‌ ماه‌و‌نیم منتظر خدمت شد».
دستگیری قهرمان
منتـظرالظـهور در تاریـخ ۲۲مـرداد۶۰، در مسـابقات قهرمانی کشور در یزد، در وزن ۹۰‌کیلو گرم به‌مقام قهرمانی ایران رسید. در همین زمان بود که به‌دلیل فعالیتهای سیاسیش مورد تعقیب مزدوران سپاه پاسداران قرار گرفت و سرانجام در نیمه‌شب ۲۴مرداد سال۶۰، پاسداران به‌ خانه او ‌ریختند و او را به‌ زندان سپاه اصفهان، که محل سابق ساواک شاه در خیابان کمال‌الدین اسماعیل بود، منتقل می‌کردند.
پهلوان سرفراز تیم ملی، سرانجام پـس‌از ۵۰روز شکنـجه‌هــای قرون‌وسـطایی دژخیمان خمینی، در سحرگاه ۱۱مهر سال۱۳۶۰، قهرمانانه به‌ شهادت رسید. جلادان خمینی که از توان جسمی و گردن‌فرازی هوشنگ و همرزم قهرمانش، مجاهد شهید احمد شاطرزاده، قهرمان کشتی آموزشگاههای اصفهان، در وحشت بودند، برخلاف معمول که زندانیان سیاسی را برای تیرباران به‌باغ ابریشم می‌بردند، هوشنگ و احمد را در داخل زندان اصفهان به‌ شهادت رساندند.
یکی از کسانی که در واپسین شب زندگی هوشنگ در کنار وی بوده خاطره خود را از این پهلوان دلاور چنین تعریف می‌کند:
«شب آخر با هوشنگ بودیم. می‌دانست که فردا صبح اعدامش می‌کنند. با آرامش گفت افتخار می‌کنم که سینه‌ام را گلوله‌هایی بشکافد که نام ارتجاع بر روی آنان نوشته شده» بعد به‌سنت پهلوانان و سرداران گذشته ایران گفت: «فردا، وقتی که اولین گلوله به سینه‌ام خورد، خونم را بر چهره‌ام خواهم زد تا پس از مرگ اگر زرد‌رو شده باشم، فکر نکنند از ترس بوده».
این چنین بود‌ که مجاهد قهرمان هوشنگ منتظرالظهور، با تاسی به سنت جهان پهلوان تختی دامن محبت خلق را با خون پاکش رنگین کرد و امروز قهرمانان شورشگری همچون نوید افکاری از نسل نو به‌پا خاستند تا سنت پهلوانی را در ایران زنده نگاه‌دارند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر